آقای نجار صبی زنگ زدن که کتابخونه آماده اس!
نمیدونم واقعا اونطور که میخواستم و سفارش داده بودم،ساخته شده یانه.دل تو دلم نیس برا دیدن کتابخونه مون :)
دعا کنید خوب شده باشه😓 عصری میریم تحویل بگیریم.
کلی براش ذوووق دارم :)
گوشیمم آقاهه گفته تا آخر امروز درست میکنه تحویل میده،فقط یه کم کارش مونده بوده. امیدوارم اونم خوب جواب بده و مث مال بابا نشه که گفت درست کردم اما درست نشده بود.
آبجی،عصر میره خونشون و احتمالا آخرین پست رو دارم مینویسم برا این سری،ولیانشاءالله گوشیم برسه به وب سر میزنم :)
پ.ن:
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد....
«فاضل نظری»