loading...

رهگذر کوچه های باران...

بازدید : 228
پنجشنبه 14 آبان 1399 زمان : 2:41

نمیدونم چرا هرچی تو وبلاگ مینویسم که انجام بدم ،بعدش نمیشه یا انجام نمیدم😐 مثلا قرار بود یه سری دیگه لواشک درست کنم،دیگه نشد،یا کتابی که گفتم میخونم،هنوز نشده برم سراغش!یا ...

فک کنم دیگه در مورد انجام شده‌ها فقط باس بنویسم،نه کارهای پیش رو :/

شما اینطوری دلتنگ شدین؟..
بازدید : 254
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 17:38

میگفت هر راهی، به خیر ، ختم نمیشه!

تنها،

راه درست هست؛

که به خیر می‌انجامد....

راه درست و صواب!...

اوهوم!

مختصری از زندگینامه رسول خدا (ص)
بازدید : 184
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 17:38

هر که در آتش نشد

بی خبر از سوزِ ماست.....

پ.ن:

هیییع..

ای لعنت به این دل ِ لعنتی...


:)

میدونی؟

(شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند)

میدونی؟....

مختصری از زندگینامه رسول خدا (ص)
بازدید : 352
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 15:39

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود

ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار

به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله‌ی ما را نمی‌دهد “دلبر”

خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود....

اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِكُ الْعِصَمَ،

اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ،

اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیرُُ النِّعَمَ،

اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تَحبِسُ الدُّعاء،

اللّهُمَ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ

پ.ن:

امروز حضرت آقا تو دیدار حضوری با ستاد کرونا، در پایان سخنان‌شان، اهمیت معجزه‌وار دعا، توسل و استغفار را برای دفع بلا مورد تأکید قرار دادن و فرمودن همه‌ی آنچه گفته شد در حکم ابزار است و آنچه به این ابزارها، جان و روح می‌بخشد پروردگار متعال است که باید با دعا و تضرع، نظر لطف الهی را که همواره شامل حال ملت ایران بوده است، برای عبور از این گردنه نیز جلب کرد.

پ.ن:

تسلیت شهادت مظلومانه‌ی امام حسن عسکری علیه السلام،محضر فرزند غریبش ،امام مهدی عجل الله تعالی فرجه...

التماس دعا..

اگه دوست داشتین پیج اینستای منو دنبال کنین
بازدید : 212
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 20:38

با خودم قرار گذاشته بودم چند وقت پیش،که اگه گوشیم درست شد و یا گوشی جدید گرفتم،از این خونه کوچ کنم به خونه‌‌‌ای دیگه با اسم و آدرسی جدید،با سبکی جدید از نوشتن.

فعلا که گوشی دار نشدیم،تا این قرار محقق بشه.

اما خب،تو فکرش هستیم،تا موقعش برسه‌‌ان‌شاءالله.

بقول شهید عزیز سید مرتضی آوینی،اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه اش نمی‌هراسد...

هرچند که پرنده‌ی روحمون،دل در این قفس بسته باشه اما...

پ.ن:

خدایا،ما رو دلی پرستووار عطا کن...

خواندن قرآن یا تدبر به نوع حرفه بر قرآن؟
بازدید : 261
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 1:38

وقتی به هر دلیلی تماس یکیو جواب نمیدی،برای چندمین بار و در طی چن ماه!دیگه قاعدتا باید از تماس مجدد منصرف بشه طرف.ولی واقعا موندم احوالات من به چه درد این دوستم میخوره که مدام تماس میگیره وقتی جوابی داده نمیشه بهش.

خسته ام از این تماسها و خسته تر از فک کردن به سوالات و حرفا و نصیحتهای تماسهای جواب داده شده‌ی قبل ....

کاش منو یادش میرفت.....

دیگه دوست ندارم جواب تماس رفقای قدیمی‌بدم :/

چهره ای ک کمی دیدم
بازدید : 224
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 1:38

دلم برا وبلاگم خیلی تنگ شده :((

پ.ن: چرا از شانس من قیمت گوشی هیچ رقمه پایین نمیاد 😭😭😢😢

هییییع خدااا

چهره ای ک کمی دیدم
برچسب ها
بازدید : 408
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 7:39

زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود. فضیلت‌ها و تباهی‌ها در همه جا شناور بودند. آنها که از بیکاری خسته و کسل شده بودند، ذکاوت گفت:
بیایید یک بازی بکنیم.مثلا" قایم باشک؛
همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فوراً فریاد زد من چشم می‌گذارم من چشم می‌گذارم و از آنجایی که هیچ کس نمی‌خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....یک...دو...سه...چهار...
همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛ لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛ خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛ اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛ هوس به مرکز زمین رفت؛ دروغ گفت زیر سنگی می‌روم اما به ته دریا رفت؛ طمع داخل کیسه‌‌‌ای که دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک... همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی‌توانست تصمیم بگیرد.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می‌رسید.
نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد. دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام. اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود. دروغ ته دریا؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق. تقریباً از یافتن عشق ناامید شده بود. حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ او پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله‌‌‌ای متوقف شد. عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می‌زد. شاخه‌ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی‌توانست جایی را ببیند. او کور شده بود.
دیوانگی گفت «من چه کردم؟ من چه کردم ؟چگونه می‌تواتم تو را درمان کنم؟»
عشق یاسخ داد: تو نمی‌توانی مرا درمان کنی، اما اگر می‌خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو»
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی هم همواره در کنار اوست.

پ.ن:

این داستان رو چند وقت پیش از زبان دکتر دوایی شنیدم،بنظرم خیلی زیبا اومد،دلم میخواست بذارمش وب....


بازم خواب دیدم امتحان دارم و دارم درس میخونم و استرس امتحان ...

خواب مدرسه دیدم :///

نمیدونم با کیا همکلاسی بودم و کجا بودم...فقط یادمه،یکی از همکلاسیام میخواست سجاده بخره،چندین سجاده با رنگای مختلف و‌قشنگ بهم نشون میداد و نظرمو میخواست...

یه سجاده‌‌‌ای هم بود که یه طرف پهن بود و مُهر و تسبیح تربت روش گذاشته بودن،به دلم افتاد برا بابام بخرم....

هنوز نخریده بودم که از خواب بیدار شدم...

آشنایی با سایت و عملکردهای آن
بازدید : 272
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 19:36

قطار می‌رود

تو می‌روی

تمامِ ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام

که سال‌های سال

در انتظارِ تو

کنارِ این قطارِ رفته ایستاده‌ام

و همچنان

به نرده‌های ایستگاهِ رفته

تکیه داده‌ام..

پ.ن:

میدونی تصویرت برای همیشه توی ذهنم نقش بسته؟..

نه،نمیدونی... :)

شبهای سرد زمستون تو راهه...

و یادت ...

سرد تر از همیشه....

:)

طراحی حرفه ای مو وکتور
بازدید : 185
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 19:36

چن تا خط نوشتم اما پاک کردم...

فقط این که

سید محمدهادی رو یه جور دیگه دوس دارم.....

خیلی یه جور دیگه...

این چن روز که موند پیشمون و مامانش اینا رفتن خونه،دلمو زیر و رو کرده...

برخلاف همیشه که اگه‌ی طوریش میشد،من سعی میکردم آدم قوی جمع باشم،امروز زودتر از بقیه زدم زیر گریه وقتی با صورت رفت تو میزتلوزیون و لبش پاره و پر از خون شد...

چن ساعت قبلش روضه‌ی حاج میثم رو گوش داده بودم از صحن جامع رضوی...

روضه‌ی روز آخر ماه صفر..روضه‌ی علی اصغر...

سیدمحمدهادی بیشتر ازهرکسی منو یاد حضرت علی اصغر میندازه....

خدایا...همه‌ی بچه‌ها رو سلامت نگه دار..

الهی بدن هیچ بچه‌‌‌ای ضربه نخوره که بعدش خونی بشه...

خیلی سخته........

بمیرم برای دلت ارباب..بمیرم برای دلت رباب...

پ.ن:

خداحافظ‌‌‌ای ماه محرم..

خداحافظ‌‌‌ای ماه صفر...

خداحافظ‌‌‌ای سیاهیا و پرچم‌های عزا...

خداحافظ‌‌‌ای روضه‌های ارباب......

چه محرم و صفری بود امسال...

خدایا ما رو تا محرم و صفر سال بعد،محب ارباب و روضه‌ها نگه دار.....

طراحی حرفه ای مو وکتور
برچسب ها

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی